چکیده
|
در وضعیتی که از دو جانب "فعل" یا "ترک" تکلیفی متوجه یک فرد (یا جامعه) نیست میتوان از آزادی آن فرد (یا جامعه) در انتخاب فعل یا ترک، سخن گفت. بنابراین آزاد دانستن بشر در هر موردی دارای یک پیشفرض ارزششناختی است: در آن مورد نه میتوان گفت کسی مکلف به فعل است (باید) و نه میتوان گفت کسی مکلف به ترک است (نباید). و این پیش فرض اما الزاما نیاز به اثبات ندارد چون میتوان این پیشفرض را بدیهی فرض کرد. اما بداهت هم شرایطی دارد و از یک قضیه بدیهی انتظار می-رود که گذشته از اقلیتی که مشکلات ذهنی یا روانی دارند اکثریت افراد از گذشته تا حال به صرف تصور اطراف قضیه به تصدیق آن پرداخته باشند. بنابراین اگر باور به آزادی بشر در مواردی مختص روزگار نو باشد (مانند آنچه از اعلامیه جهانی حقوق بشر استفاده میشود) و عقلای قوم در گذشتهها، آزاد دانستن بشر در این موارد را با تکالیف او ناسازگار میدانستهاند می-توان از عدم بداهت آن قضیه سخن گفت. اما چنان که بدیهی است عدم بداهت به معنی نادرستی یک قضیه نیست و قضیه ای می تواند غیر بدیهی و درست باشد و در این صورت درست دانستن قضیه نیاز به اثبات دارد. در عصر جدید در خیلی از مواردی که گذشتگان از تکالیف بشر حرف میزدند از آزادیهای بشر سخن گفته میشود. بنابراین داعیه داران آزادیهای برای بشر در عصر جدید که سخن خود را در قالب حقوق بشر طرح میکنند باید بپذیرند که اگر ادعای آنها درست باشد اما بدیهی نیست و باید برای آن اقامه برهان کنند. در این مقال نشان داده میشود که چرا و چگونه جوامع و افرادی که این آزادیها را مطرح میکنند با این آزادی-ها به عنوان اموری بدیهی نگاه میکنند و اثبات آنها برایشان هرگز "مساله" نیست.
|