عنوان
|
بررسی کانون شدگی در رمان (ایام الإنسان السبعه) عبدالحکیم قاسم بر اساس دیدگاه ژرارژنت
|
نوع پژوهش
|
پایان نامه
|
کلیدواژهها
|
کانون شدگی، ایام الإنسان السبعه، عبدالحکیم قاسم، دیدگاه ژرارژنت.
|
چکیده
|
کانون شدگی زاویه ی دیدی است که هر بخش معین متن روایی از آن منظر دیده می شود. این دانش یکی از بحث برانگیزترین مؤلفه ها در حوزه ی نقد ادبیات داستانی است.دلیل اهمیت آن به دلیل قرابت و نزدیکی است که با صدای راوی دارد. ژرارژنت از نظریه پردازان ساختارگرا،گام بلندی را جهت تکامل بخشیدن به کانون روایت برداشت وآن را از تعاریف پیش از خود متمایز کرد. این پژوهش برآن است تا با روش توصیفی تحلیلی به بررسی کانون روایت از دیدگاه ژنت در رمان أیام الإنسان السبعه بپردازد. رمان عبدالحکیم قاسم به ادبیات تاریخ مصر (ادبیات الستینیات) نسبت داده شده است. قاسم صاحب اولین تجربه ی مدرنیسم پیشگامی در روایت گری ادبیات الستینات است. این رمان شامل هفت فصل (الحضره، الخبیز، السفر، الخدمه، اللیله الکبیره، الوداع، الطریق) است کانون گر اصلی این رمان عبدالحکیم قاسم (نویسنده) است که مجموعه ای از کشاورزان درویش را که هر ساله به زادگاه احمد بدوی(یکی از عارفان اهل طریقت) می روند را توصیف می کند و این سفر معنوی ،که از یکی از روستاها آغاز شده و درگذر از شهر طنطا به پایان می رسد . دو شخصیت عبدالعزیز و حاج کریم نقاط اصلی کانون محسوب می شود که از اول تا آخر داستان جلوه گری بیشتری دارند و کانون گر تمام حوادث و اتفاقات را کاملاً با دید جزئی نگری و به صورت ذره بینانه توصیف می کند .حضور پررنگ کانون صفر در روایت که مساوی با راوی دانای سوم شخص است. کانونگر دانای کل است ،او به تمام ظواهر وشخصیتهای رمان آگاهی دارد.در بعضی از قسمت های رمان کانون درونی کانون متغیر و متعدد به چشم می خورد و کانون بیرونی هم گاهی اوقات خود را با اطلاعات اندک کانونگر نمایان می کند.کانونگر گاهی اوقات با توجه به نظرات مخالفی که دارد ولی بی طرفانه و خنثی بدون اینکه نظرات خود را بر شخصیتهای داستان تحمیل کند به روایت گری می پردازد.
|
پژوهشگران
|
صلاح الدین عبدی (استاد راهنما)، زینب کلانتری حصاری (دانشجو)
|