چکیده
|
هر کس معنای خاصی از عقل و عشق را اراده کرده است عقل افلاطون با عقل ارسطو، عقل متکلمان با عقل عارفان، عقل دکارت با عقل کانت و ... تفاوت می کند.در آثار اقبال منظور از خرد یا عقل ، گاهی دانش و فناوری جهان غرب است که شرقیان را به بند کشیده و زائیده ی اندیشه ی ماده گرای غرب است. اقبال این نوع تعقل را برای معنویت شرق زیان آور می داند این عقل چون عاری از عشق است، نمی تواند به حقیقت راه یابد و خطرناک است. عقلی که به عشق حقیقی فتوی ندهد (حکم نکند) همان منطق حساب گر است و عشقی هم که در اوج عقل و معرفت نباشد دروغ و فریبی بیش نیست . اقبال به دو گانگی عقل معتقد است و ازهمان عقل جزوی و عقل کل مولانا با همان معنا و مفهوم ،در پوشش الفاظ دیگری برای بیان منظور خود بهره برده است مانند: عقل ندرت کوش، عقل غلام ،عقل فلسفی، عقل عریان، عقل سفّاک،و... و از طرف دیگر عقل کل و عقل جهان بین و .... دلایل نکوهش از عقل و تمجید از آن را بیان می دارد تا رابطه عقل و عشق را به تصویر بکشاند .
|