ابوالقاسم فردوسی در لابه لای بسیاری از داستان های شاهنامه از توصیفات و آفرینش های هنری و ادبی زیبایی بهره برده است. او این شگرد را برای تنطیم زمان روایت، اعطای جنبه بصری به موصوف، خلق فضا و شکل گیری پیرنگ و نظایر آن به کار گرفته است. پژوهش پیش رو این وصف ها را در داستان زال و رودابه شاهنامه مورد بررسی قرار داده و با توجه به کارکردهای زیبایی شناختی، روایی و سبکی که این وصف ها در روایت ایفا می کنند به نقد و تطبیق و نحوه انتقال آن در ترجمه فارسی به عربی بُنداری پرداخته است. برآیند پژوهش نشان می دهد که بنداری تحت تاثیر رویکرد تاریخی و دینی اش در این گونه موارد به حذف و تلخیص و ترجمه ای غیر دقیق روی آورده است. در نتیجه بسیاری از روابط منطقی روایت در ترجمۀ او بدون تناسب نشان داده شده است و با این رویکرد صحنه های ادبی به غایت شیوای شاعر در ترجمه به صورت جامد و بی روح منتقل شده است و به هیچ وجه تأثیری به مثابۀ تأثیر زبان مبدأ ندارد.