از منظر پارادایمی پژوهش های اجتماعی بر دریافت های متفاوتی از نسبت بین پژوهش علمی و کنش سیاسی یا سیاستی استوارند. در این میان به نظر می رسد پژوهش هایی که مبتنی بر رویکرد روش شناختی واقع گرایی انتقادی انجام می شوند، در قیاس با سایر پژوهش ها از پتانسیل، مزیت ها و فرصت های بیشتری برای تولید شناخت سیاست محور و کمک به سیاستگذاری های اجتماعی برخوردارند. مزیت این رویکرد در کمک به سیاست های اجتماعی به مفروضات آن در باب واقعیت، هستی، علیت و تغییر اجتماعی مربوط است. نتیجه ی این مزیت پارادایمی، مجموعه ای از اصول حاکم بر اجرای پژوهش های اجتماعی است که فرصت و اثربخشی دخالت نتایج پژوهش های اجتماعی را در بهبود سیاست ها و سیاستگذاری اجتماعی ارتقاء می دهد. مقاله حاضر با طرح سوال رایج نسبت پژوهش و تصمیم گیری تلاش خواهد کرد نشان دهد پژوهش های اجتماعی مبتنی بر رویکرد واقع گرایی انتقادی نتایج و یافته هایی عرضه می کنند که با تقاضای کارگزاران سیاستگذاری اجتماعی برای داده های سیاست محور مناسبت بیشتری دارد. مقاله خواهد کوشید تا الزامات پژوهش های واقع گرایانه را در موضوعاتی چون تشخیص علیت یا تاکید بر علیت مولد (Generative Causality)، پیدایش (Emergence) و تغییرات مکانیسم محور (Mechanism Based Changes) برای کمک به بهبود سیاست ها و سیاستگذاری اجتماعی نشان دهد. در تحلیل نهایی، مقاله مدعی است که بهبود نظریه ی تغییر سیاست های اجتماعی جدی-ترین فایده مندی مطالعات اجتماعی مبتنی بر رویکرد واقع گرایی انتقادی است.