در فرایند ترجمه، برخی از سازههای متن اقتضا میکند که مترجم نقش مفسّر را ایفا کند. ژان رنه لادمیرال از آن رو بر این قضیه تأکید میورزد و آن را به مترجم پیشنهاد میکند که ترجمه متون فلسفی را مد نظر داشته و این گونه متون سرشار از واژهها و اصطلاحاتی است که نیاز به تفسیر و توضیح دارد. مقاله پیشرو کوشیده کارآیی این رویکرد را در ترجمه متون داستانی با تکیه بر ترجمههای فارسی هزار و یک شب مورد نقد و بررسی قرار دهد. این پژوهش بر دو محور استوار است: نخست اینکه مترجمان تا چه اندازه به این رویکرد پایبند بوده و آن را بهکار بستهاند. دوم اینکه آیا تفسیر یا افزایش درجه صراحت متن، کارکرد مثبتی داشته یا اینکه به ادبیّت متن(روایت) آسیب رسانده است. بدینسان مقاله حاضر با تکیه بر سه ترجمه تسوجی، اقلیدی و مرعشیپور از داستانهای پریانهها در هزار و یک شب به واکاوی رویکرد تفسیر حداقلی پرداخته است. برآیند پژوهش نشان داد که مقولۀ تفسیر حداقلی در ترجمه متون داستانی کارآیی زیادی ندارد و بهکارگیری آن از طرف مترجمان بهندرت صورت گرفته و بیشتر مربوط به اسامی و اصطلاحات و واژگانی است که نقش مهمی در پیشبرد روایت دارند و این موارد معمولاً برای تفهیم معانی روایت و افزایش میزان خوانایی و رفع ابهام و غموض در آن بهکار گرفته شده است.