جریان مهاجرت بین المللی افراد متخصص از کشورهای در حال توسعه به کشورهای توسعه یافته در دو دهه اخیر رشد چشمگیری داشته است. در دهه 1970 اکثر اقتصاددانان با این عقیده موافق بوده اند که فرار مغزها منجر به کاهش انباشت سرمایه انسانی شده و در نهایت باعث زیان به اقتصاد کشورهای در حال توسعه می شود (دیدگاه سنتی). در حالی که در مطالعات دو دهه اخیر، از نتایج سود مند فرارمغزها بر اقتصاد کشورهای مبدأ صحبت می شود، به طوری که چشم انداز کسب دستمزد بالاتر در صورت مهاجرت باعث می شود افراد انگیزه بیشتری جهت سرمایه گذاری بر روی آموزش پیدا کنند تا شانس خود را برای مهاجرت و برخورداری از دستمزد های بالاتر و تسهیلات بهتر در خارج افزایش دهند و این خود سبب انباشت سرمایه انسانی در کشور مبدا می شود (دیدگاه نوین). در این تحقیق دیدگاه نوین مهاجرت را در یک آزمایش تجربی برای کشور ایران قرار داده ایم؛ بنابراین دو فرضیه مربوط به مهاجرت مورد بررسی قرار گرفته است. فرضیه اول این است که مهاجرت رابطه مثبتی با اختلاف دستمزد دارد و فرضیه دوم بیان کننده رابطه مثبت مهاجرت و سطوح آموزشی (فرضیه جذب مغزی) می باشد. به منظور آزمون فرضیه ها، داده های سری زمانی کشور ایران و هفت کشور منتخب عضو سازمان همکاری و توسعه اقتصادی (OECD)، شامل: کانادا، دانمارک، فرانسه، نروژ، سوئد، ایالات متحده و آلمان را با به کارگیری الگوی تصحیح-خطا (ECM)، طی دوره زمانی 2018-1990 مورد آزمون قرار گرفته است. نتایج نشان می دهد که نسبت حداقل دستمزدها رابطه معکوس با نرخ مهاجرت و یا تعداد مهاجرین در بلندمدت دارد؛ به عبارتی هرچه حداقل دستمزدها در کشور ایران نسبت به میانگین وزنی حداقل دسمزدها در کشورهای مورد مطالعه افزایش یابد، نرخ مهاجرت و یا تعداد مهاجرین در بلندمدت کاهش می یابد و یا بالعکس. نتیجه دیگری که از این تحقیق گرفته ایم نشان دهنده این است که نرخ مهاجرت رابطه مثبت با نرخ ثبت نام ابتدایی در بلندمدت، رابطه مثبت با نرخ ثبت نام متوسطه در بلندمدت و رابطه مثبت با نرخ فارغ التحصیلی کارشناسی ارشد در کوتاه مدت دارد. با توجه به اینکه مهاجرت سبب انباشت سرمایه انسانی در کشور شده است، بنابراین جذب مغزی در کشور ایران داریم. جذب مغزی به این صورت است که در زمـان اقـدام بـرای مهـاجرت برخی از افرادی که چشم انداز مهاجرت را در نظر گرفتـه بـوده و به آن دلیل دا