هدف: هدف پژوهش بررسی رابطه بین خودتنظیمی با میزان یادگیری واقعی دانش آموزان دختر سال سوم دوره دوم متوسطه بود روش: روش پژوهش توصیفی از نوع همبستگی بود. جامعه آماری عبارت از کلیه دانش آموزان دختر سال سوم دوره دوم متوسطه ناحیه دو شهر همدان در سال تحصیلی 96-95 بود؛ که تعداد کل آن ها 1151 نفر بودند. با استفاده از روش نمونه گیری خوشه ای و با استفاده از جدول برآورد حجم نمونه کرجسی و مورگان تعداد 285 نفراز دانش آموزان به عنوان نمونه آماری انتخاب شدند. تعداد 12 پرسشنامه پس از پیگیری های مکرر عودت داده نشد لذا حجم نمونه واقعی 273 نفر بود. ابزار اندازه گیری عبارت بود از پرسشنامه استاندارد سنجش خودتنظیمی پنتریچ و دی گروت (1990) و پرسشنامه سنجش میزان یادگیری واقعی که بر اساس نظریه ریوز (2006) ساخته شده است. پایایی این ابزارها در پژوهش های مختلفی موردسنجش قرار گرفته است. در این پژوهش پایایی ابزارها با استفاده از روش آلفای کرونباخ به ترتیب 89/. و 83/. محاسبه گردید. برای تجزیه وتحلیل داده ها از شاخص های آمار توصیفی شامل فراوانی، درصد، میانگین و انحراف معیار و آزمون های آماری بررسی نرمال بودن توزیع داده ها کالموگروف- اسمیرونف وآزمون تی تک گروهی و ضریب همبستگی پیرسون و رگرسیون چندگانه استفاده شد. داده ها با استفاده از نرم افزار آماری Spss مورد تحلیل قرار گرفتند. یافته ها: یافته ها نشان داد که میزان خودتنظیمی و یادگیری واقعی دانش آموزان بالاتر از متوسط است و بین ابعاد خودتنظیمی و میزان یادگیری واقعی رابطه و جود دارد و ابعاد سه گانه خودتنظیمی قادر به پیش بینی یادگیری واقعی هستند و حدود 32 درصد از واریانس یادگیری واقعی به وسیله این ابعاد قابل توجیه است. نتیجه گیری: یادگیری واقعی منجر به یادگیری عمیق، پایدار، معنادار و لذت بخش می شود و تابع عوامل و شرایط مختلف است و یکی از مهم ترین این عوامل پرورش مهارت های خودتنظیمی در دانش آموزان است.