این مقاله به کاوش در تأثیرگذاری متقابل و چندسویۀ تصوف ایرانی و پدیده سرنوشتساز در حیات دینی و اجتماعی هند یعنی آیین بهکتی میپردازد؛ گرچه جنبش بهکتی ریشههایی بومی و قابلردیابی در جنوب هند داشت، اما گسترش و بالندگی آن، بهویژه از سدۀ ششم هجری به بعد، با ورود و شکوفایی طریقتهای صوفیانه همزمان گشت؛ طریقتهایی که عمدتاً وامدار سنتهای عرفانی ایرانزمین بودند. تصوف، با تأکید بر تجربۀ بیواسطۀ خداوند از راه عشق، یگانگی ذات حق (توحید)، نقد ظاهربینی دینی و نقش محوری مرشد روحانی (پیر)، با مرامی همانند در آیین بهکتی روبرو شد که بر پرستش مشتاقانۀ فردی (بهکتی/پرما)، دلبستگی عاطفی، فراگیری فراتر از نظام کاستی و اهمیت گورو (مرشد هندو) تمرکز داشت. این پژوهش استدلال میکند که تصوف ایرانی، زمینهها و انگیزههای فکری و عملی مهمی فراهم آورد که با جنبههایی از آیین بهکتی همنوایی عمیقی یافت و در شکلگیری نهایی آن نقشی بسزا ایفا کرد. از رهگذر تحلیلی تاریخی-تطبیقی بر مضامین کلیدی از جمله شور پرستش، مفاهیم الوهیت، نقد سلسلهمراتب و آیینگرایی صرف، رابطۀ استاد و شاگرد، و بهرهگیری از شعر و موسیقی بومی، این مقاله میکوشد تا نقاط اشتراک و بسترهای تعامل را برجسته سازد. چهرههایی چون کبیر و گورو نانک، نمونۀ بارز این فضای آمیخته و پربارند.