پژوهش حاضر با هدف بررسی نقش داستانهای فلسفی در تقویت دو مهارت بنیادین تفکر انتقادی و حل مسئله در کودکان انجام شده است. در حالی که مدلهای سنتی آموزش اغلب بر انتقال دانش به صورت یکطرفه و حفظ کردن اطلاعات تکیه دارند، رویکردهای جدید به دنبال ایجاد محیطهایی هستند که در آنها کودکان به طور فعال در فرآیند یادگیری مشارکت کنند. تفکر انتقادی و مهارت حل مسئله از جمله مهمترین مؤلفههای شناختی در رشد کودکان محسوب میشوند که تأثیرات عمیقی بر زندگی فردی و اجتماعی آنها دارند. نظریهپردازان حوزه فلسفه برای کودکان، همچون لیپمن و متیوز، معتقدند که داستانهای فلسفی با طرح پرسشهای عمیق و ایجاد موقعیتهای چالشبرانگیز، زمینهای را برای پرورش تفکر نقادانه و خلاقانه در کودکان فراهم میکنند. شواهد تجربی نیز این ادعا را تأیید کرده و نشان میدهند که داستانهای فلسفی به طور مؤثری کودکان را به سمت استدلال منطقی و جستجوی شواهد سوق میدهند. این پژوهش با تمرکز بر ارتباط بین داستانهای فلسفی، تفکر انتقادی و مهارت حل مسئله، به دنبال پاسخ به این پرسش است که آیا داستانهای فلسفی میتوانند به عنوان ابزاری مؤثر در تقویت این دو مهارت در کودکان مورد استفاده قرار گیرند و چه مکانیسمهایی در این رابطه دخیل هستند. یافتههای این پژوهش میتواند به طراحی برنامههای آموزشی نوین و پرورش نسلی از کودکان خلاق و توانمند در حل مسائل پیچیده کمک شایانی کند.