پژوهش حاضر که بر اساس آرای نظری و روش شناسی به کاررفته در آثار دوبوآ (2003،1987،1980و 2006) شکل گرفته است، تلاشی است در جهت بررسی پدیده نحوی کنایی و ارتباط آن با الگوهای دستوری و جریان اطلاع در کلام. پرسش پژوهش این است که آیا زبان فارسی در کلام، الگوی نحوی خاصی را ترجیح می دهد؟ با اشاره به مطالعات دوبوا، فرض شده است که الگوی کلامی زبان فارسی، الگوی کنایی-مطلق است. پیکره مورد بررسی این پژوهش روایت های کلامی گویشوران زبان فارسی پس از مشاهده فیلم کوتاه «گلابی» است. در این پژوهش ابتدا ویژگی های اصلی صرفی، نحوی و ساخت اطلاعی گروه های اسمی آشکار در جایگاه های موضوعی فاعل بند متعدی(A)، مفعول بند متعدی(O) وفاعل بند لازم(S) را مورد بررسی آماری قرار داده و پس از اثبات وجود ساخت موضوعی ارجح در کلام فارسی، که در نتیجه گرایش ها و تمایلات گویشوران این زبان در نحوه به کارگیری گروه های اسمی آشکار و حاوی اطلاع نو به وجود می آید، بدین نتیجه رسیدیم که این گرایش کلامی منجر به ایجاد یک الگوی ویژه ای می گردد که خصوصیات آن منطبق با خصوصیات ساخت های نحوی کنایی در نظام حالت است. به صورتی که گویشوران این زبان به طور طبیعی گروه های اسمی آشکار و حاوی اطلاع نو را بیشتر در جایگاه های فاعل بند لازم و مفعول بند متعدی به کار می برند و در مقابل اطلاعات مفروض یا دست کم قابل دسترس را به صورت تخفیف یافته در جایگاه فاعل بند متعدی جای می دهند. در ادامه دو گرایش کلامی دیگر یعنی پیوستگی مبتدا و جانداری مبتدا و تاثیر آن بر الگوی حالت غالب در زبان فارسی مورد بررسی قرار گرفت و مشخص شد که الگوی حالت غالب در یک زبان تحت تاثیر و در نتیجه رقابت عوامل کلامی مختلف به وجود می آید و علی رغم آنکه گرایش ساخت موضوعی ارجح در زبان فارسی یک الگوی کنایی در کلام را به وجود می آورد، اما دو گرایش مورد مطالعه دیگر، نحو زبان فارسی را به استفاده از الگوی فاعلی– مفعولی هدایت می کنند. بنابراین می توان این گونه نتیجه گیری کرد که خصوصیات بنیادین ساخت های کنایی در حوزه نحو تحت تاثیر گرایش کلامی ساخت موضوعی ارجح و ویژگی های آن در حوزه کلام پدید آمده اند.