مقدمه و هدف: نقاشی، زبان تصویری هر ملَت، تمدن و باور و اندیشه است. الگوهای روایتِ استفاده شده در نگارگری ایرانی، بهعنوان دیرپاترین سنت تصویری ایران، بر فاخرترین متون ادبی استوار بوده است. با ورود مدرنیسم به نقاشی ایران و شکلگیری نقاشی نوگرا، الگوهای روایت نیز دچار تحول شدند. یعنی نحوه پردازش و چگونگی بیان در روایت نقاشی ایران دچار تحول گردید. در این پژوهش با بهرهگیری از مبانی نظری «دیدگاه روایی» سیمپسون متشکل از: دیدگاه مکانی، دیدگاه زمانی و دیدگاه روانشناختی، در جهت واکاوی و شناسایی الگوهایروایت در نقاشی معاصر ایران (دهه 40 تا 70 شمسی) تلاش شده است. بهنظر میرسد تحولات الگوی-روایت در نقاشی معاصر ایران(دهه40تا70شمسی)، از یک سو منجر به ایجاد تنوع در سبک و زبان تصویر و در سوی دیگر موجب پریشانی و انقطاع از روایتهای اصلی شده است. مسئله این پژوهش واکاوی و شناسایی الگوهایروایت و سیرتحول آن در نقاشی معاصرایران(از سال 1340تا 1380ه.ش) است. براین اساس پژوهش پیشرو در پی یافتن پاسخگویی به این پرسش است که: تحول الگوهایروایت در نقاشی معاصر ایران(دهه 40 تا 70 شمسی) درچارچوب دیدگاه روایی سیمپسون، چگونه قابل تبیین است؟ روششناسی پژوهش: این پژوهش از حیث هدف، بنیادی و در زمره پژوهشهای کیفی و به شیوه توصیفی تحلیل با رویکرد تحلیل محتوا است. جمعآوری اطلاعات به روش کتابخانهای و ابزار گردآوری اطلاعات فیش و تجهیزات پویشگری رایانهای است. جامعه پژوهش آثار پیشگامان نقاشی معاصر ایران (دهه40 تا 70 شمسی) است و تعداد 50 اثر از پنجاه هنرمند به روش هدفمند انتخاب شده است. یافتهها و نتیجهگیری پژوهش: یافتههای پژوهش بیانگر آن است که تحولات الگوی روایت در نقاشی معاصر ایران(دهه 40 تا 70 شمسی)، و با توجه به دیدگاه روایی سیمپسون، در حوزه زمان در روایت در دهههای مورد بررسی دارای امتداد، بسط و گسترش بسیاری بوده است. در حالی-که، دیدگاه مکانی کمترین تغییرات را با خود بههمراه داشته است و دیدگاه روانشناختی و به تّبّعِ آن، لحن روایی نقاشان دوران مذکور، با عدم هماهنگی و یکدستی در ساختارهای تأکیدی مواجه بوده است.