همۀ جوامع برای ارجاع به خویشاوندان و مورد خطاب قرار دادن آنها از اصطلاحات خویشاوندی استفاده میکنند. اغلب بررسیهای انجام شده در زمینه روابط خویشاوندی، بر پایۀ روابط نسبی و سببی صورت گرفته اند و به این نکته توجه نشده است که در برخی از جوامع، روابط خویشاوندی براساس معیارهایی به غیر از معیارهای نسبی و سببی تعریف میشوند. درواقع، مسیرهای تبارشناختی، نمیتوانند این دانش فرهنگی را نشان دهند. در رویکرد تحلیلی اتخاذ شده در پژوهش حاضر، اصطلاحات خویشاوندی به عنوان عناصری فرهنگی در نظر گرفته شده اند. در این روش، نقشه های خویشاوندی بدون ارجاع به روابط تبارشناختی امکان بازشناسایی مفاهیم خویشاوندی نخستین را فراهم میکنند و بهاینترتیب قادر به نمایاندن تفاوتهای فرهنگی هستند. چارچوب به کاررفته در این پژوهش، پایه و اساس جامعی برای مطالعۀ مقابله ای نظامهای خویشاوندی به دست میدهد. در پژوهش حاضر، نقشۀ اصطلاحات خویشاوندی فارسی در دوره های ایرانی باستان، ایرانی در مرکز قرار دارد و اصطلاحات » من « میانه و ایرانی نو به دست داده شده است. در نقشه ها، گره آغازین خویشاوندی نخستین نسبت به این مفهوم شناسایی شده اند. بررسی و مقایسۀ درزمانی نقشه های اصطلاحات خویشاوندی فارسی در سه دورۀ مذکور نشان میدهد در دورۀ میانه، جنس دستوری از بین رفته است؛ اما جنسیت بیولوژیکی همچنان حفظ شده است. در این دوره، برخی اصطلاحات خویشاوندی حذف و برخی اضافه شده اند. در دورۀ فارسی نو نیز شاهد افزایش تعداد اصطلاحات خویشاوندی، وامگیری از زبانهای دیگر، رواج کاربرد اصطلاحات خویشاوندی دو تکواژی و کاهش اهمیت جنسیت بیولوژیکی در بیان روابط خویشاوندی هستیم.