این پژوهش نگاهی متفاوت به تجدیدنظر در حاکمیت شرکتی، در حوزه حاکمیت شرکتی محدود یعنی حوزه آنگلو آمریکن دارد. اکثر روش های پیشنهادی به منظور تجدید نظر درباره حاکمیت شرکتی، یک رویکرد ساختاری را دنبال می کنند که به قواعدی در خصوص تعداد اعضاء مستقل هیات مدیره، کمیته ها، درصد سهامدارن نهادی، درصد سهامداران عمده، جنسیت اعضاء هیات مدیره و... وابسته است. اما به نظر می رسد این روش علی رغم اهمیت آن، در دستیابی به حاکمیت شرکتی موثر شکست خورده است. همچنین این روش برگرفته از فرضیه کم اعتبار انسانِ اقتصادی است که در آن افراد به طور عقلایی به دنبال حداکثر کردن منافع خود هستند و خود این فرضیه مشکلات زیادی را برای حاکمیت شرکتی ایجاد کرده است. هدف این پژوهش آن است که چرا پژوهشگران حاکمیت شرکتی و قانون گذاران آن، انتقادی به این فرضیه ندارند؟ و چرا برای تجدیدنظر در حاکمیت شرکتی علاوه بر اصلاحات ساختاری به ماهیت انسان که خمیر مایه این ساختارهاست توجه چندانی نمی شود؟ بر این اساس پژوهش حاضر، به دنبال روشی برای بازسازی و تجدید نظر در حاکمیت شرکتی است که نگاهی متفاوت به ماهیت انسان دارد. در حقیقت بکارگیری و استفاده از یک رویکرد مبتنی بر عامل برای اصلاح ساختارهای موجود، نسبت به تغییرات صرفاً ساختاری که بدلیل حمایت و پایبندی از یک فرضیه ناقص (فرضیه حداکثر کردن نفع شخصی) صورت گیرد، ممکن است باعث دستیابی به یک حاکمیت شرکتی موثرتر شود.