نظریه های انقلاب در شرایطی ارائه شده اند که اغلب جامعه آماری محدودی را داشته اند به همین در برخی موارد با در نظر گرفتن چند انقلاب نظریه ای ارائه شده که ممکن است نظریه ا اشکالاتی در تبیین انقلاب های بعدی با مشکل مواجه باشد. به همین دیل ارزیابی میزان آزمون پذیری نظریه ها انقلاب و تطبیق این دسته از نظریه ها با انقلاب های جدید الوقوع امری مهم در تأیید یا رد نظریه است و می تواند در اصلاح مطالعات این حوزه موثر باشد.به نظر می رسد که برخی از نظریه ها ی انقلاب تبیین کننده شرایط خاص اجتماعی است و در برخی دیگر از جوامع، توان پاسخ گویی به چرایی انقلاب را ندارد و یا در تبیین دقیق آن ناتوان است. به همین منظور بررسی نظره های انقلاب با تحولات انقلابی در جهان اسلام اهمیت دارد یکی از این نظریه های انقلاب که در قالب نظریه های خُرد انقلاب مطرح می شود، نظریه محرومیت نسبی جیمز دیویس است. سئوال مقاله حاضر این است که نظریه محرومیت نسبی تا چه اندازه با تحولات انقلابی در سه کشور مورد بحث مقاله مطابقت دارد. نگارندگان بر این باورند که نظریه مذکور تا حدودی می تواند علل انقلاب در کشور های مذکور را توضیح دهد اما نگاهی جامع به علل این انقلاب ها ندارد و برای تبیین دقیقتری از انقلاب ها می باید به نظریه های دیگر نیز توجه نمود.