زبان شناسی شناختی نگرشی است که در مطالعه زبان که به برّرسی وتحلیل رابطه میان زبان انسان، ذهن وتجارت او از جهان می پردازد. به عبارت دیگر، در زبان شناسی شناختی سعی بر آن است مطالعه زبان بر پایه ی تجربیات انسان از جهان، نحوه ی درک و شیوه مفهوم سازی باشد. در این نگرش از آنجایی که زبان وسیله ای برای کشف ساختار و نظام شناختی ذهن در نظر گرفته می شود، استعاره در این رویکرد یک صنعت ادبی و آرایه ای تزئینی به شمار نمی رود، بلکه روش بنیادین به شمار می رود که انسان ها از طریق آن، جهان هستی را درک می کنند. استعاره از منظر زبان شناسی شناختی، ابزاری فرا زبانی دانسته می شود که نظام مفهومی انسان را شکل داده و به اندیشه و زبان او جهت می بخشد. کشف نظام عظیمی از استعاره های روزمره و متعارف توسط لیکاف و جانسون (1980) به ارائه ی نظریه ی معاصر استعاره انجامید. در نهایت بر اساس این نظریه، جایگاه استعاره نظام مفهومی انسان است که بر اساس آن می اندیشد وعمل می کند. استعاره در این نظریه، مفهوم سازی یک حوزه مفهومی در قالب حوزه ی مفهومی دیگر است. از آنجایی که استعاره های مفهومی به مثابه ی یکی از سازوکارهای ذهن برای تبیین مفاهیم انتزاعی در زبان شناختی است؛ و نهج البلاغه نیز به عنوان یک متن دینی سرشار از مفاهیم مجرد وانتزاعی است، توجه به این ساز و کار، ضروری به نظر می رسد از آن رو که امکان درک موضوعی انتزاعی یا فاقد ساختار را بر حسب موضوعی ملموس تر و نظامند تر، فراهم می نماید. عبارات استعاری نهج البلاغه که یکی از مهم ترین متون دینی مسلمان است، هماره از جنبه ی بلاغی مورد مطالعه قرار گرفته است. این نگاه سنتی نگارنده را بر آن داشت تا در چهارچوب نظریه ی معاصر استعاره، خطبه های نهج البلاغه را در قالب استعاره ی مفهومی زندگی به مثابه سفر، مورد تحلیل قرار دهد. نوشتار حاضر، پژوهشی بنیادی از نوع نظری است به صورت استنباطی و تحلیلی بر پایه مطالعات و بررسی های کتابخانه ای. یافته های این پژوهش، ضمن تایید اصول نظریه معاصر، مهم ترین دلیل بسامد بالای عبارت های استعاری در نهج البلاغه، مجرد و انتزاعی بودن مفاهیم حوزه دین می باشد. نگارنده در این پژوهش دریافت که بین میزان استعاره های نهج البلاغه و انتزاعی بودن مفاهیم، یک رابطه مستقیم وجود دارد. استعاری بودن زبان نهج البلاغه از آن روست که استعاره در گفتمان دینی، دارای یک