شخصیتپردازی به عنوان یکی از مهمترین شاخصههای روایتگری، نقش مهمی در ماندگاری و برجستگی آثار داستانی ایفا میکند. شخصیتها زیربنای اصلی هر سازه داستانی هستند و هر چه نویسنده بتواند شاکله داستان خود را بر روی پایههای شخصیتی استوارتری بنا کند، میتواند به جادوانگی اثرش امیدوارتر باشد. در میان آثار کلاسیک ادبیات جهان، شاهنامه فردوسی اثری است که فراتر از آثار همرده خود به عناصر داستان نویسی اهمیت داده و حتی در بسیاری از موارد به معیارهای امروزی روایتگری پهلو میزند. شخصیتهای این اثر بزرگ ادبی، ویژگیهای اجتماعی، روانی و فردی منحصر به فردی دارند که آنها را به قهرمانانی چندبُعدی تبدیل کردهاند. با توجه به ماهیت حماسی شاهنامه، امید و نیروی انگیزه یکی از مؤلفههای روانی و روحی کاربردی است که حضورش به عنوان نیروی محرکه و پیشبرنده برای اهداف حماسی در شخصیتها احساس میشود. در پژوهش حاضر، به بررسی مؤلفه امید با تکیه بر نظریه اسنایدر در دو شخصیت گیو و کاموس که از نظر رفتاری کاملاً با یکدیگر تفاوت دارند و ویژگیهای مثبت و منفی شخصیتی در آنها بارز است، پرداختیم. تفکر هدف، تفکر گذرگاه و تفکر عامل مؤلفههای این بررسی هستند و در نهایت نتایج بررسیهای این مقاله نشان میدهد که طبق نظریه اسنایدر، مؤلفه امید با همه ابعاد پیچیده روانشناختی آن، اصلیترین عامل محرک و پیشبرنده این دو شخصیت برای خلق صحنههای حماسی و قهرمانی است. تفکر هدف و عامل در شخصیت گیو خود را به روشنی مینمایاند و در نتیجه بُعد انگیزشی امید در او غعالانه عمل میکند.