انسان های مطلوب در تفکر اندیشمندان شرق و غرب چون مولانا و آبراهام مزلو ویژه دیده شده اند. نوع نگاه خاص مولانا به انسان و اینکه او می تواند به بالاترین مقامات معنوی برسد، در سراسر مثنوی و آثارش هویداست و در خلال حکایت های متعدد، انسان مطلوب مولانا خودنمایی می کند. انسان خودشکوفای آبراهام مزلو روان شناس غربی نیز با ویژگی هایی که برایش برشمرده می شود حاصل یک تکامل است. انسان مطلوب در اندیشه مولانا و آبراهام مزلو دارای خصوصیات مشترک، مشابه و در عین حال متفاوتی می باشد. در این پژوهش سعی بر این است که شباهت ها و تفاوت های انسان مطلوب مولانا در مثنوی و انسان خودشکوفای مزلو برجسته شده و مورد نقد و بررسی قرار گیرد.