تمدن ایرانی حاصل تلاش و دستاوردهای اقوام مختلفی است که در آن میان اقوام پارسی با تاسیس امپراطوری هخامنشی نقش کلیدی ایفا نموده اند. متاسفانه در ارتباط با خاستگاه، مسیر و زمان مهاجرت این اقوام و ورود آن ها به جنوب غربی ایران مطالعات باستان شناختی درخوری صورت نگرفته و هیچ قطعیتی وجود ندارد. از آنجا که ورود اقوام جدید به یک منطقه اغلب با ورود یا ظهور سنت های جدید فرهنگی همراه است، به نظر می رسد که بتوان با بررسی داده های محوطه های هزاره اول منطقه، زمان تقریبی ورود این اقوام و نیز سنت ها یا موادّ فرهنگی مرتبط با آن ها و گستره جغرافیایی استقرارشان را شناسایی کرد. از بعد از فروپاشی سوکل مخ ها و پایان دوره کفتری، از حدود قرن 16 ق.م تا آغاز دوره هخامنشی، در فارس، فرهنگ های سفالی قلعه، شغا، تیموران، عیلام میانه و سفال محلی هخامنشی، شناسایی شده است. لذا به نظر منطقی می نماید که تصور کرد موادّ فرهنگی قابل انتساب به پارسیان نخسین را بتوان در این فرهنگ های سفالی جست و جو نمود. ابتدا باید درنظر داشت که می بایست به دنبال یک فرهنگ سفالی وارداتی و مجزا از سایر فرهنگ های موجود بود. بررسی ها نشان داد که سفال قلعه را می توان دنباله منطقی تطور سفال کفتری دانست که براساس نوع اقتصاد معیشتی جدید با نیازهای مصرفان آن تطبیق پیدا کرده است. سفال عیلام میانه نیز نه تنها دارای نمونه های مشابه و یکسان در دشت است بلکه به جز تل ملیان، در هیچ محوطه ی دیگری شناسایی نشده است. آغاز استفاده از سفال محلی هخامنشی نیز بسیار بعدتر از اولین نشانه های حضور پارسیان در منطقه است. لذا تنها، فرهنگی های سفالی شغا و تیموران را می توان قابل انتساب به پارسیان نخستین دانست چرا که هیچ گونه ارتباط تکنیکی و فنی با سایر فرهنگ های موازی موجود ندارند. بررسی های انجام شده بر روی فرهنگ های سفالی شغا و تیموران، بر اساس نتایج کاوش ها و بررسی ها، نشان دهنده آغاز استفاده از این فرهنگ بعد از 1600 ق.م امّا قبل از 1300 ق.م است که تا حدود 900 ق.م ادامه پیدا می کند. همچنین هیچ گونه ارتباط منطقی میان این فرهنگ های سفالی و سفالینه های نوع هخامنشی وجود ندارد، از طرفی آغاز استفاده از این ظروف بسیار قبل تر از نخسین نشانه های زبان شناختی حضور پارسیان نخستین در فارس است، لذا نمی توان این دو فرهنگ سفالی را به پارسیان نخستین نسبت داد و نبود موا