1404/02/01
جلال سلطانی

جلال سلطانی

مرتبه علمی: دانشیار
ارکید:
تحصیلات: دکترای تخصصی
اسکاپوس: 36053538800
دانشکده: دانشکده کشاورزی
نشانی:
تلفن:

مشخصات پژوهش

عنوان
پذیرش نظریه ی داروین در آلمان، بین سالهای 1860 تا 1945 میلادی (1239-1324 خورشیدی)
نوع پژوهش
سخنرانی
کلیدواژه‌ها
آلمان؛ داروین
سال 1398
پژوهشگران جلال سلطانی

چکیده

آنگاه که داروین در کتاب خاستگاهگونه ها (منتشره در سال 1859 میلادی، ص 482) نوشت که چشم به راه "طبیعی دانان جوان و در حال برآمدنی" است که پیام کتاب اش را برگیرند، احتمالا در ذهن اش کسانی همچون ارنست هکل (1834-1919 میلادی) را تصور می کرد که به گرمی دعوت او را پاسخ گفته بودند. هکل به یکی از دانشمندان پیش آهنگ جوانی بدل شد که خاک حاصلخیز فکر آلمانی را چنان شخم زد که بذر داروینیسم در آن کاشته شد. همانطور که هکل خود بعدها دید، آن بذر در زمینی بی نهایت مساعد شکوفید. ذهن آلمانی، آن گونه که او در سال 1868نوشت ، آمادگی دریافت نظریه ی جدید را داشت. بطور مثال، فیلسوف بزرگ ایمانوئل کانت (1724-1804 میلادی) در کتاب نقد سوم اش (1790) در شرف پذیرش دیدگاهی مبتنی بر ترادیسی (قلب ماهیت) بود، هر چند خود را از این وسوسه عقب کشید. تقریبا در همان دوران، یوهان ولفگانگ فون گوته (1749-1832 میلادی) زمانی را بر سر تفکرات مربوط به ترادیسی گذاشته بود، یا دستکم هکل داروین را متقاعد کرده بود که پیشکسوت برجسته ای داشته است. تفکرات ژان باپتیست دو لامارک (1744-1829 میلادی)، در چند دهه ی اول سده ی نوزدهم میلادی، طوری در میان متفکران آلمانی جاافتاده بود که در انگلستان و فرانسه دیده نمی شد. در بین کسانی که خود را پیرو نظریه ی جدید اعلام کردند استاد هکل در وورتسبورگ، یعنی رودولف ویرشو (1821-1902 میلادی) هم بود، هرچند این دانشمند بشدت سیاسی، بعدها، کینه ی هکل را به دل گرفت. لذا، پیش بینی هکل، از باز بودن فکر آلمانی، بیراهه نبود. داروینیسم در سرزمین یکپارچه ی جدید، هرچند با اندکی تلاش، پذیرفته شد و سرانجام، به دیدگاه غالب در علوم زیستی بدل شد. اما با موفقیت اش، ایدئولوژی بدشگونانه ی نژادپرستی را هم که آدولف هیتلر را آن گونه شیفته ی خود کرد پروراند.