سوسور به سال 1916 پیدایش علم نوین نشانه شناسی را در درس های زبان شناسی عمومی نوید داد. در فرانسه، پس از چندین دهه، به ویژه به مدد ساختارگرایی در دهه 60، به شکل های گوناگونی به پیش بینی زبان شناس ژنوی جامه عمل پوشانده شد. در حقیقت، دیدگاه ها و نگرش های گوناگون به مجموعه نشانه خاستگاه سه نوع جریان متفاوت شد: نشانه-شناسی ارتباط، نشانه شناسی دلالت و نشانه- معناشناسی روایی. جستار پیش رو بر آنست تا با نگاهی امروزی، افزون بر بررسی شباهت های احتمالی میان این سه رویکرد و تعامل بین آنها، به ویژه به تحلیل تفاوت های میان آنها و آینده هر یک بپردازد. بر این باوریم که در رویارویی و رقابتی که میان این سه جریان گوناگون درگرفت، جریان سوم با بهره گیری از دستاوردهای دو جریان دیگر و فائق آمدن بر انتقاداتی که به آن وارد می شد، هر بار شکل تازه ای در روند تکوین خود پیدا کرد و گاه، در دوره های گوناگون این تحول و سازگاری، به ناچار حتی حوزه هایی را در عرصه مطالعاتی خود قرار داد که در دوره های پیشین به مخالفت با آنها می پرداخت. به نظر می رسد مسیری را که نشانه -معناشناسی مکتب پاریس پیموده است برخلاف نشانه شناسی دلالت بارت باشد. در واقع، بارت پس از انجام چنین مطالعاتی به مطالعات ادبیات روی آورد اما تحول نشانه -معناشناسی بسیار محدود گرماس در عرصه ادبیات و سپس بسط آن به دیگر حوزه های نشانه شناختی به نحوی بوده است که امروزه به نوعی شیوه مطالعه نظام های نشانه ای و فرهنگی بدل گشته است، شیوه ای که چنین پدیده-هایی را معنادار محسوب می کند و در پی روند تولید معنا و دلالت در آنهاست. نظریه نگارنده نوشته حاضر این است که امروزه می توان از نوعی سلطه جویی نشانه-معناشناسی سخن گفت چرا که این رویکرد با خلق برخی مفاهیم و انگاره ها و همچنین گسترش نوعی نگرش مطلق گرا، توانسته است سلطه خوانش تقلیل گرای خود را نه تنها در حیطه های گوناگون نظام های نشانه ای کلامی و غیرکلامی، بلکه در رشته های گوناگون علوم انسانی نیز بسط دهد.