سیاست خارجی عرصه مواجهه با واقعیتهایی همچون قدرت، تنازعبقا و پیگیری منافع ملی و عینی است. این موضوع برای یک نظام سیاسی ارزشمحور که دارای داعیههای ایدئولوژیک و دینی است امری حیاتی به شمار میرود چرا که فی حد نفسه ورود به عرصه واقعیت بینالمللی و خارجی نوعی دوگانگی میان آرمان و واقعیت را به وجود میاورد. برایناساس، همنشینی جمهوریت و اسلامیت در چهارچوب استقرار یک نظام سیاسی نوین و بیسابقه در تاریخ معاصر ایران، تحت عنوان «جمهوری اسلامی ایران» موجد پیچیدگیهای جدید فکری در عرصه سیاست داخلی و خارجی بوده است. یکی از جلوههای بروز و ظهور این پیچیدگی، فهم حقیقت رابطه میان رفتارهای آرمانگرا و واقع گرا در عرصه سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران است. معنای این گزاره آن است که گاه بر اساس منطق دو آلیسم رفتاری این نظام سیاسی، ممکن است در فهم ماهیت واقع گرایانه یا آرمانگرایانه رفتار خارجی آن دچار بدفهمی و ابهام گردیم. این پایاننامه بر آن است که در چهارچوب مفهوم «قدرت ملی» در رئالیسم کلاسیک مورگنتایی نشان دهد برخلاف تصورات غالب درباره آرمانی و غیرواقع بین بودن رفتارهای خارجی جمهوری اسلامی ایران، میتوان بر اساس برخی شواهد، سیاست خارجی آن را مبتنی بر واقع گرایی قلمداد کرد. نتایج این پژوهش نشان میدهد که جمهوری اسلامی ایران در دوره مورد بررسی(1368-1400) توانسته است در بسیاری از موارد، رفتارهای واقع گرایانه را در سیاست خارجی خود به کار گیرد و منافع ملی را در چهارچوب قدرت ملی دنبال کند. هرچندی این واقع گرایی با چالش ها و محدودیت های ناشی از ملاحظات ایدئولوژیک همراه بوده است.