نسبت اخلاق و سیاست از شمار مهم ترین مباحث در تاریخ اندیشه سیاسی است. اندیشمندان بسیاری از ابتدای تاریخ به نظریه پردازی در این زمینه همت گماشته اند. اهمیت این بحث از آن روست که همواره دولت ها و شهروندان را در مقام عمل در میانه ی دو نیروی متضاد از یک سو «اخلاق» و تمام فضیلت های مربوط به آن و از سوی دیگر «قدرت» و همه مسائل وابسته به آن در جدال و تکاپو قرار داده است. یکی از فیلسوفان برجسته عصر ما نیز که سال های متمادی در این مباحث قرار غور کرده، مصطفی ملکیان می باشد. پژوهش حاضر با طرح این سوال که تصور و تلقی ملکیان از امر اخلاقی چیست و این تصور چه تأثیری بر فهم و برداشت وی از نسبت اخلاق و سیاست نهاده است و با استفاده از روش تحلیل متن و روش اسنادی و کتابخانه ای، در پی یافتن پاسخ به این سئوال مهم، در اندیشه و آثار ایشان می باشد. یافته های پژوهش نشان می دهد؛ فهم و درک حداکثری حقیقت، تقلیل رنج و مرارت و زندگی نیکو و اخلاقی، رکن رکین اندیشه ملکیان به شمار می آید و برای تحقق این اهداف از هرچه سودمند است، می توان بهره مند گردید. یافته اصلی پژوهش این است که ملکیان در احوالات درونی خود فضیلت گرا بوده ولی در عالم سیاست به دلیل موضوعات خاصی که در آن مطرح می شود، نتیجه گرایی را می پذیرد، مشروط به اینکه حق هیچ فردی، پایمال نگردد. چالش اصلی اندیشه ملکیان حل تعارض بین پایبندی به فضیلت در عالَم اخلاق و پذیرش نتیجه گرایی در عالَم سیاست است.