چکیده: در مقاطع مختلف تاریخ، فربه شدن فقه در جوامع اسلامی، منتهی به شریعتمداری حاد و تمرکز بر شهود، منجر به اشاعۀ عرفان شده است. فلسفه نیز با تأکید کردن بر عقل، فارغ از دین ظاهر شده و کلام با تکیه بر عقل، ولی با دغدغۀ اثبات حقانیت گزارههای دینی بنا شده است. غزالی، متفکری است که ضمن نکوهش تقلید محض، این روشهای چهارگانه را مورد مداقه قرار داد و تلاش فکری او منجر به بنیانگذاری یک معرفت شناسی نو و مرکب از همۀ این نحلههای چهارگانه برای یافتن حقیقت شد. این مقاله در صدد نشان دادن سهم و جایگاه هر یک از مشارب مذکور در منظومۀ فکری غزالی است.