اﻧﻘﻼب اﺳﻼﻣﻲ ﺑﺎ اﻫﺪاف دﻳﻨﻲ و در ﻳﻜﻲ از ﺑﺤﺮاﻧ ﻲﺗﺮﻳﻦ ﻣﻨﺎﻃﻖ ﺟﻬﺎن ﻳﻌﻨﻲ ﺧﺎورﻣﻴﺎﻧﻪ ﺑﻪ وﻗﻮع ﭘﻴﻮﺳﺖ. ﺑﺮای دوﻟﺖﻫﺎی ﺑﺮآﻣﺪه از ﭼﻨﻴﻦ ﺗﺤﻮﻟﻲ، ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻣﻲ رﺳﺪ در ﭘﻴﺶ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﻳﻚ روﻳﻜﺮد اﻧﻘﻼﺑﻲ و دﻳﻨﻲ در ﺳﻴﺎﺳﺖ ﺧﺎرﺟﻲ اﻣﺮی ﻃﺒﻴﻌﻲ ﺑﻮده اﺳﺖ. ﺑﺮ اﻳﻦ اﺳﺎس و ﺑﺎ در ﻧﻈﺮ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺷﺮاﻳﻂ اﻧﻘﻼﺑﻲ، ﺣﻜﻮﻣﺖ ﺑﺮآﻣﺪه از آن، ﻗﺎﻧﻮن اﺳﺎﺳﻲ و ﺳﺨﻨﺎن رﻫﺒﺮ اﻧﻘﻼب ﺟﻬﺎن اﺳﻼم ﺑﻪﻋﻨ ﻮان ﻫﺪﻓﻲ ﻣﻬﻢ در ﺳﻴﺎﺳﺖ ﺧﺎرﺟﻲ ﺟﺎﻳﮕﺎه ﻣﻬﻤﻲ داﺷﺘﻪ اﺳﺖ. اﻳﻦ اﻣﺮ ﺗﺤﺖ ﭼﻨﺪ ﺷﺎﺧﺺ ﻣﻬﻢ ﻣﻨﻄﻘﻪﮔﺮاﻳﻲ، ﺣﻘﻮق اﺗﺒﺎع ﺧﺎرﺟﻲ و ﺗﻌﺎﻣﻞ ﺳﺎزﻧﺪه و در ﭼﻬﺎرﭼﻮب ارزش ﻫﺎ و ﻫﻨﺠﺎرﻫﺎی ﻧﻈﺎم ﺟﻤﻬﻮری اﺳﻼﻣﻲ اﻧﺠﺎم ﭘﺬﻳﺮﻓﺘﻪ اﺳﺖ. روش ﺗﺤﻘﻴﻖ در اﻳﻦ ﻣﻘﺎﻟﻪ ﺗﻮﺻﻴﻔﻲ-ﭘﻴﻤﺎﻳﺸﻲ ﺑﻮده اﺳﺖ. ﺟﺎﻣﻌﻪ آﻣﺎری اﻳﻦ ﭘﮋوﻫﺶ، ﻣﺘﺨﺼﺼﺎن، وزرای ﺧﺎرﺟﻪ ﭘﻴﺸﻴﻦ و اﺳﺘﺎدان داﻧﺸﮕﺎه در ﺣﻮزه ﺳﻴﺎﺳﺖ ﺧﺎرﺟﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ. در اﻳﻦ ﺗﺤﻘﻴﻖ ﺑﺮای ﺗﺠﺰﻳﻪ و ﺗﺤﻠﻴﻞ داده ﻫﺎی ﺟﻤﻊآوری ﺷﺪه از آﻣﺎر ﺗﻮﺻﻴﻔﻲ و اﺳﺘﻨﺒﺎﻃﻲ ﺷﺎﻣﻞ آزﻣﻮن ﺗﺤﻠﻴﻞ وارﻳﺎﻧﺲ؛ آزﻣﻮن ﺗﻌﻘﻴﺒﻲ ﺑﻮﻧﻔﺮﻧﻲ و آزﻣﻮن ﺗﻲ اﺳﺘﻔﺎده ﺷﺪه اﺳﺖ. ﻧﺘﺎﻳﺞ ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﺣﺎﻛﻲ از ﺗﻔﺎوت ﻣﻌﻨﺎدار دوﻟﺖﻫﺎی ﭘﺲ از ﺟﻨﮓ در ﺷﺎﺧﺺ ﺗﻌﺎﻣﻞ ﺳﺎزﻧﺪه و ﻫﻤﭽﻨﻴﻦ ﻋﺪم ﺗﻔﺎوت ﻣﻌﻨﺎدار در دو ﺷﺎﺧﺺ ﺣﻘﻮق اﺗﺒﺎع ﺧﺎرﺟﻲ و ﻣﻨﻄﻘﻪﮔﺮاﻳﻲ در ﺑﻴﻦ دوﻟﺖﻫﺎی ﭘﺲ از ﺟﻨﮓ اﺳﺖ.