1404/02/01
غلامرضا طلیسچی

غلامرضا طلیسچی

مرتبه علمی: استادیار
ارکید:
تحصیلات: دکترای تخصصی
اسکاپوس:
دانشکده: دانشکده هنر و معماری
نشانی:
تلفن:

مشخصات پژوهش

عنوان
سازوکار نحوه درک فضاهای معماری بر مبنای علم عصب شناسی(neuroscience) و ارائه معیارهای طراحی
نوع پژوهش
پایان نامه
کلیدواژه‌ها
تجربه معماری، مغز، ذهن، علوم اعصاب، رویکرد شواهد محور، زیبایی شناسی، هیجان، تجسد
سال 1397
پژوهشگران حمیدرضا امیری(دانشجو)، غلامرضا طلیسچی(استاد راهنما)

چکیده

معماری در چند قرن اخیر فراز و نشیبهای بسیاری را تجربه کرده. دیدگاه های علمی، فلسفی و هنری مختلف آمده اند و رفته اند و معماری را به شدت دست خوش تغییراتی کرده اند. سبکهای مختلف معماری گواه این ادعاست. اما این انسان است که کاربر اصلی معماریست. اگر یک ساختمان نیازهای انسانی را برآورده سازد، دیگر نیازی به فلسفه بافی ندارد. از زمان داوینچی می دانیم که انسان قیاس معماریست. اما به نظر میرسد که عمق معنای این ادعا به خوبی درک نشده. محیط می تواند بر جسم و ذهن ما اثرگذار باشد. چرا بعضی ساختمانها را خوشایند و زیبا می دانیم، و خاطره تجربه فضای آنها را فراموش نمی کنیم. آیا آنها دارای ویژگی های خاصی هستند؟ آن ویژگی ها در کدام بخش معماری نهفته است؟ زیبایی چیست؟ چرا زیبایی مورد تحسین ما قرار می گیرد؟ قیاس سنجش این زیبایی چیست؟ آیا این زیبایی ها جهانی اند، یا برای مردم مختلف با فرهنگهای گوناگون ترجیحات زیبایی شناسی، متفاوت است؟ چطور یک محیطِ مصنوع می تواند چنان اثر عمیقی بر ذهن داشته باشد؟ اصلاً ذهن چیست و چطور کار می کند؟ فایده آن برای ما چیست؟ اغلب از پاسخ به چنین سؤالاتی طفره می رویم. اما دانستنِ پاسخ چنین سؤالاتی برای معماران ضروریست تا طراحی خود را در مسیر صحیح قرار دهند. معماری خطاهای بسیاری داشته، بنابراین بنیاد نهادن شیوه ای که طراحی را شواهد محور کند، همواره مطرح بوده. جان لنگ طراحی معماری را با همین هدف با علوم رفتاری ترکیب می کند. اما امروزه به واسطه علوم اعصاب (Neuroscience) می دانیم که عمدتاً، تکامل مغز و بخش استدلال شناختی ما، واکنش به محیط مان را کنترل می کند، یعنی ریشه رفتارهای ما، مغزِ ماست. بنابراین با دیدگاهی رادیکال تر به مطاله مغز می پردازیم. این کار به واسطه ظهور دستگاه هایی ممکن شده که حتی همین پانزده سال پیش هم وجود نداشتند. دستگاه هایی همچون fMRI که ما را قادر می سازند با دقت بسیار بالایی به مطالعه مغز بپردازیم. محیط مغز را تغییر می دهد و واکنش های زیباشناسانه را دیکته می کند. اما مغز در تاریکیِ کاسه سر، در حالی که صرفاً پیامهای الکتروشمیایی دریافت می کند، چگونه چنین قابلیتهایی دارد؟ این بدن است که واسط بین مغز و محیط است. این مفهوم تجسد را پیش می کشد که حوزه شناخت متجسد(embodied cognition) به مطالعه آن می پردازد. کشف نورونهای آینه ای باعث شده دیدگاه ما نسبت ب