طنز و طنزنویسی، قبل از آنکه شیوه ی نوشتن باشد، نوعی جهان بینی و تفکر است؛ تفکری که جهان را سرتاسر طنز می-پندارد و آن را جدی تلقی نمی کند. این شیوه از ادبیات بشری همواره در متن و کنار ادبیات حضور داشته و در مقاطعی از تاریخ، طنز و طنزنویسی گاه کمرنگ تر شده و گاه، پررنگ تر ظاهر شده؛ در هرحال، هیچ گاه سیر ادبیات بشر، خالی از طنز و طیبت نبوده است؛ همانطور که دوره ی معاصر، دوره ی تحول ها و انقلاب ها در عرصه های مختلف است، ادبیات و به تبع آن طنز و طنزنویسی هم دچار تحولات چشمگیری شده و شیوه های طنزنویسی تازه تری پدید آمده است. این تحولات، در مقاطعی باعث رشد و اعتلای طنز و ادبیات شده و گاه، کارکردی باژگونه و معکوس داشته است. این امر نه تنها باعث تعالی ادبیات نشده، بلکه نشانه هایی از افول و اضمحلال را در خود دارد. نگارنده دراین پژوهش، جلوه های نوین طنزنویسی را در سه دهه ی اخیر، با نگاهی ادبی بررسی کرده است. این نوشته، فقط نوعی پژوهش برای نشان دادن وضعیت موجود است و هیچ کدام از نوشته ها به معنای قبول کامل و ردّ آن نیست. نتایج پژوهش حاضر نشان می دهد که در مواردی از یافته ها، رفتارهای هنجارشکنانه ی شاعران، کوشش ها و خلاقیت های ایشان در دست یابی به فضاهای تازه ی شعری، باعث پیدایش طنزهای استوار، محکم و فاخر شده و به ثبات و استحکام فنون شاعری کمک می کند. این امر موجد تعالی سطح طنز گردیده و گاه این رفتارها، که فاقد توان و پشتوانه ی قابل قبول ادبیاتی بوده، دستاوردی جز رکّت لفظ و معنی نداشته، سطوح نازلی از ادبیات به نمایش می گذارند، اهداف متعالی ادبی نداشته و تولیدات کم ارجی داشته اند . این هر دو اتفاق، در پژوهش حاضر مشخص شده است.