ـ دوره ی خوارزم شاهیان (589 ـ 616) و مغولان (616 ـ756) همواره تداعی کننده ی آن جمله ی معروفِ گزارشی است که می توان آن را یکی از اعجازآمیزترین گزاره های زبانی در تاریخ به شمار آورد: «آمدند و کندند و سوختند و کشتند و بردند و رفتند.» (جوینی، 1911، ج1: 83) اگرچه مغولان هیچ وقت نرفتند و مانند یونانی ها و عرب ها ماندند و نژادشان با نژاد ایرانی ترکیب شد و فرهنگشان نیز در فرهنگ ایرانی به استحاله ی تمام عیار رسید، امّا حمله های برق آسای آنان شیرازه ی حکومت مستعجل سلطان محمّد خوارزم شاه (596 ـ 617) فرزند سلطان علاء الدّین تکش بن ایل ارسلان (568 ـ 596) را که در ادامه ی فتوحات پدر، هنوز همه ی مناطق ایران را به طور کامل به تصرّف خود درنیاورده و به استقرار کامل نرسیده بود، در اندک زمانی دچار فروپاشی کرد. گویی حکومت کوتاه-مدّت خوارزم شاهیان، تنها برای آن پدید آمده بود که مغولان را برای حمله به ایران تحریک کند. سلطان تکش خوارزم شاه از سال 589 با غلبه بر بقایای حکومت سلجوقیان در خراسان، به طور عملی قدم در راه کشورگشایی نهاد، سپس دامنه ی تصرّفات خود را به سایر مناطق ایران گسترش داد و در سال 590 در ری، آخرین پادشاه سلجوقی با نام طغرل را که هم نام اوّلین پادشاه سلجوقی بود مغلوب کرد و سرش را به بغداد فرستاد، و فتوحاتش را تا سال 596 در داخل ایران ادامه داد. پس از مرگ تکش، پسرش سلطان محمّد به پی گیری کشورگشایی های او پرداخت، به گونه ای که در زمان حمله ی مغول ها در سال 616 نزدیک به 27 سال از عمرِ کاملِ حکومت خوارزم شاهیان، همواره به جنگ و جدال و لشکرکشی-های مستمرّ و فرسایشی سپری شد. سلطان محمّد از سال 614 در حال تدارک نیرو و تلاش و تکاپو برای حمله به خلیفه ی بغداد بود. اگر در هنگام حمله ی مغول، سلطان محمّد خوارزم شاه به جای تدارک حمله به بغداد، به جمع-آوری سپاهیان خود در منطقه ی خراسان می پرداخت و حتّی به جای قلع و قمع حکومت های مرزی در شرق ایران، به خصوص قراختائیان در ماوراء النهر که پیش تر حتّی با آنان قرارداد صلح بسته بود، به هم-زیستی مسالمت آمیز با آنان ادامه می داد، شاید می توانست از ایلغار مغول جلوگیری کند. جوینی می-نویسد در همان زمانی که سلطان محمّد با شور و شادی مشغول جشن پیروزی بر قراختائیان و غوریان بود با جمعی به دیدار سیّد مرتضی بن سیّد صدر الدّین از اکابر و افاضل روحانیان رفتی