این پژوهش به بررسی اقتباس سینمایی در آثار هوشنگ گلشیری (شازده احتجاب و معصوم اول) پرداخته است. هوشنگ گلشیری از جمله نویسندگان معاصری است که هم داستان بلند او به نام «شازده احتجاب» و هم داستان کوتاهش «معصوم اول» دارای قابلیت اقتباس برای ژانر سینمایی بودند. داستان شازده احتجاب که اوج خلّاقیت و نوآوری گلشیری بود، به دلیل تکنیکی بودن این اثر و برخورداری از تصویرهای سینمایی، بهمن فرمان آرا را که در آن زمان کارگردنی نوپا بود، بر آن داشت تا این اثر ارا به ژانر سینمایی تبدیل کند و به علت همکاری گلشیری با فیلم ساز، این اثر به اثری ماندگار و قابل تحسین تبدیل شد. شیوه ی داستان پردازی مدرن، روایت داستان از منظر زاویه دیدهای گوناگون، برخوردار بودن از شخصیت های منسجم و اصولی، فضاسازی های زیبا، گفت وگوهایی که در ایجاد کنش و پیش برد داستان و القاء موقعیت نقش داشته اند و توصیف های دقیق و تصویری، این داستان را داستانی داراماتیک و نمایشی ساخت. داستان کوتاه «معصوم اول»، دومین کار مشترک گلشیری و فرمان آرا بود. از روی این داستان، فیلم «سایه های بلند باد» ساخته شد. داستان معصوم اول هم به دلیل فضای سورئالیستی و برخوداری از تمثیل و نماد در ایجاد موقعیت های هول انگیز و رازآلود برای دست مایه قرار گرفتن در رسانه ی سینما اثری مناسب به شمار می رود. در پژوهش پیش رو با بررسی و مقایسه ی دو اثر مورد اشاره در رسانه ی مکتوب و رسانه ی تصویری، وجوه اشتراک و افتراق هریک از این دو ژانر مشخص گردید. در بررسی مورد نظر به این نتیجه دست یافته شد که داستان شازده احتجاب به دلیل شیوه ی روایت پردازی های متفاوت و برخورداری از تکنیک های فراوان کار کارگردان را در بعضی قسمت ها سخت و دشوار ساخته و بعضاً به علت وفاداری بیش از حد به اثر اصلی سرعت فیلم را کند کرده است و به علت محدودیت در امکانات سینمایی نتوانسته آن چه را که در داستان منظور بوده به تصویر کشد. اما با وجود همه ی محدودیت ها و برخی از نواقص، باز هم در ساخت فیلمی به شیوه ی نوین موفق بوده است. در فیلم دوم هم به علت آن که بسیاری از برداشت های سینمایی خود را در آن دخیل داشته و برای منطقی کردن سیر و روند قصه تغییرات فراوانی در اصل اثر ایجاد کرده است و هم چنین دخیل کردن امکانات و جلوه های بصری بیشتر در فیلم، فیلم را نسبت به داستان اصولی تر