روش غالب طراحی سازه ها تحت بارهای لرزه ای در اغلب کشورها، حتی اگر مشخص باشد که سازه تحت زلزله های شدید تغییرشکل های بزرگی را در محدودۀ غیرالاستیک تجربه می کند، بصورت الاستیک انجام شده و رفتار غیرخطی سازه به صورت غیرمستقیم در نظرگرفته می شود. مطالعات بیشماری نشان می دهد که این روند طراحی در جلوگیری از مکانیزم های گسیختگی مناسب نمی باشد. به طور کلی نقاط ضعف این روند طراحی شامل: رفتار غیرالاستیکِ کنترل نشده، تسلیم، کمانش، گسیختگی و ناپایداری های موضعی اعضای سازه ای است که می تواند بطورگسترده و غیر یکنواخت در سازه رخ داده و در نهایت به یک پاسخ غیر قابل پیش بینی و نامطلوب و به دنبال آن گسیختگی کلی سازه منجر شود. توسعه روش های طراحی موجود برای حصول به عملکرد لرزه ای مورد انتظار و قابل پیش بینی در سطوح خطر متفاوت سبب شکل گیری روش طراحی لرزه ای بر اساس عملکرد شد. اما در این روش از روابط احتمالاتی پیچیده و انجام طراحی با روندی بسیار تکرار شونده و وقت گیر استفاده شده بود. به دنبال احساس به نیاز روش طراحی مستقیمی در چارچوب روش طراحی لرزه ای بر اساس عملکرد، برای دستیابی به سازه هایی که پاسخ مطلوب مورد انتظار را داشته باشند، روش طراحی پلاستیک بر اساس عملکرد مد نظر قرار گرفت. در این روش بر خلاف روش های جاری در آیین نامه های طراحی نیروی برش پایۀ طراحی برای یک سطح خطر انتخاب شده با برابر قراردادن کار مورد نیاز برای رساندن سازه به مقدار جابجایی جانبی هدف به صورت یکنواخت، با انرژی مورد نیاز در سازۀ یک درجه آزادی معادل به دست می آید. در این روش سازه ای تولید خواهد شد که بر اساس حالت های حدی کارایی نظیر جابجایی جانبی هدف و مکانیزم تسلیم مطلوب رفتار خواهد کرد. با وجود تمامی مزایا و محسنات روش طراحی پلاستیک بر اساس عملکرد، نکته ای که تاکنون به آن توجه نشده است، در نظر گیری خاک به عنوان بستر اصلی انتقال ارتعاشات لرزه ای به سازه است. بسیاری از آیین نامه های طراحی ساختمانی پیشنهاد می کنند که از اثرات اندرکنش خاک و سازه می توان چشم پوشی نمود و بستر سازه را به صورت گیردار در نظر گرفت. در حالی که تحقیقاتی که بر روی اثرات نادیده گرفتن اثرات اندرکنش خاک و سازه انجام شده، نشان داده اند که وجود خاک در زیر فونداسیون منجر به ایجاد درجات آزادی جانبی و چرخشی در فونداسیون می شود و می تواند تقاضای شکل پ