شلینگ بهدنبال آگاهیِ تام روح انسان است، از طرفی روح آگاه محصول ذهنیتِ انسان است، فلذا در طبیعت روحی ناآگاه تدبیر امور میکند. بنابراین گذار شلینگ از فلسفه طبیعت به ایدهآلیسم استعلبایی، در راستای رسیدن به این آگاهی تام است. رسیدن به این آگاهی زمانی میسر میشود که [من] )روح( مراحل مختلفی را طی کند. اولین مرحله متعلق به کار حواس است، سپس مشاهده درونی )عقل نظری( و بعد از آن عقل عملی )اخالق(. هنگام فعالیت عقل نظری، تعین تصور بدون اراده فاعل است، اما عقل عملی عین را مطابق اراده فاعل میسازد. بنابراین شکافی میان شناخت نظری و شناخت عملی ایجاد میشود. شلینگ این مسئله را چگونه حل میکند؟ وی کامال آگاه است که اگر این شکاف پر شود و عین )محصول عقل عملی( و ذهن )محصول عقل نظری( ادغام شوند، امر مطلق ایجاد میشود، اما مسئله اصلی چگونگی عینیت یافتن امر مطلق است که فقط آگاهی تام و ارادهای آزاد قادر به انجام آن هستند. شلینگ چهار مسیر را برای به عینیت رساندن امر مطلق پی میگیرد. یقین حسی، عقل نظری، عقل عملی و شناخت امر مطلق به واسطه هنر چهار مسیری هستند که شلینگ پی میگیرد. پر واضح است که تبیین چگونگی عینیت یافتن امر مطلق، باعث فهم بهتر نظام فلسفی شلینگ میشود. در این مقاله بررسی میشود که شلینگ میان یقیین حسی، عقل نظری، عقل عملی )اخالق( و هنر کدام یک را سازوکاری مناسبتر برای عینیت بخشیدن به امر مطلق میداند؟ چرا؟ و دلیل استفاده شلینگ از مفهوم نبوغ در نظام استعالییاش چیست