باستانشناسی همواره با استفاده از دادههای مادی به دنبال بازسازی تاریخ و فرهنگ مردمان گذشته بوده است. این دادههای مادی به عنوان مواد فرهنگی، نشانههایی از گذشتگان؛ حامل مفاهیمی از مردمانی هستند که این آثار را ساخته و مورد استفاده قرار دادهاند. حال با تعریف مواد فرهنگی به عنوان نشانههایی از گذشته این امکان وجود دارد تا با استفاده از روشهای علمی نشانهشناسی، اقدام به فهم فرهنگ گذشتان با استفاده از نشانههای برجای مانده از ایشان کنیم. یکی از روشهای علمی نشانهشناسی، نشانهشناسی ساختارگرایانه دوسوسور است که بر اساس اصول ساختارگرایانه پایهگذاری شده است. این شیوه در ترکیب با ساختارگرایی رهیافتی را تحت عنوان باستانشناسی ساختارگرایانه در دهه 60 میلادی وارد مباحث باستانشناسی کرده است. حال آن که این رهیافت با مزیتهایی که در مطالعات باستانشناسی بخصوص خوانش دادههای نمادین در باستانشناسی دارد. شیوه کاربرد این رهیافت در خوانش مواد فرهنگی بدین شکل است که در ابتدا میبایست یک مجموعه مرتبط از دادههای فرهنگی تعریف گردد که از اصلیترین ویژگی آنها همزمانی آنها خواهد بود تا امکان مطالعات ساختارگرایانه را فراهم آورد. پس از تعریف مجموعه همزمان نوبت به توصیف مواد فرهنگی به عنوان پدیدههای مرتبط به هم میرسد تا از توصیف این آثار به یک تعریف از آنها و سپس به قوانین و الگوهای ارتباطی بین این آثار دست یابیم تا به ادراکاتی از حقیقت این دادهها نائل آییم. از دیگر ابزارهای ساختارگرایانه تضادها و دوگانگیهای متقابل است که باعث آشکار شدن ارزشها و مفاهیم دوگانه در نظامهای ساختاری ایجاد شده از مواد فرهنگی میشود. از دیگر اصولی که در ساختارگرایی وجود دارد و به واسطه آن امکان خوانش دادههای فرهنگی باستانشناسی به وسیله آن وجود دارد اصول همنشینی و جانشینی در مجموعه مواد فرهنگی است که با شناسایی این دو گروه در مجموعه تعریف شده گام بزرگی را در شناخت و نشانهشناسی مواد فرهنگی گذشته به دست خواهیم آورد.