پژوهش حاضر، با هدف بررسی نحوۀ مواجهۀ معلمان دورۀ ابتدایی با رویکرد تلفیقی در کتاب درسی مطالعات اجتماعی انجام شده است. این پژوهش با رویکرد پدیدارشناسی توصیفی صورت گرفته است. مشارکت کنندگان در این پژوهش 15 نفر از معلمان دورۀ آموزش ابتدایی شهرستان فامنین در سال تحصیلی 1400-1399 بودند که به روش گلوله برفی نمونه گیری شدند. ابزار جمع آوری داده ها مصاحبۀ نیمه ساختاریافته بود که سؤال های کلی آن از سوی سه متخصص برنامه ریزی درسی و تحلیل مطالعۀ اولیه به تأیید رسید. داده های این پژوهش به روش کدگذاری و مقوله بندی در سه سطح آگاهی، نگرش و رفتار تحلیل شدند. برای ارزیابی اعتبار یافته های پژوهش از روش چک کردن مقوله ها توسط دو نفر از شرکت کنندگان پژوهش استفاده شد. نتایج نشان دهندۀ آن بود که معلمان آگاهی خوبی از رویکرد تلفیقی دارند و فلسفۀ آن را ماهیت میان رشته ای علم مطالعات اجتماعی و ایجاد دانش منسجم برای دانش آموزان می دانند؛ همچنین آنان نگرش مثبتی به این رویکرد دارند و آن را به دلیل ارائۀ دانش چند بعدی، تأکید بر مفاهیم، یادگیری ماندگار، علاقه مندی دانش آموزان و کاهش تعداد عناوین دروس مؤثر می دانند؛ البته برخی از معلمان به دلیل از بین رفتن مرز علوم، دشواری در ارزشیابی، ابهام معلم در تدریس و خوگرفتن به شیوۀ سنتی، در برابر آن مقاومت می کنند. در اجرای رویکرد تلفیقی، معلمان برخی مؤلفه های تدریس فعال را در توصیف روش خود به کار می برند که این امر نشان دهندۀ آن است که با وجود آگاهی مناسب و نگرش مثبت، هنوز ابهامات زیادی در اجرای رویکرد تلفیقی برای معلمان وجود دارد.